روزنامه اصفهان زیبا
زمان انتشار: دوشنبه 25 شهریورماه ۱۳۹۲
روزنامه اصفهان زیبا، شماره ، صفحه هنر و ادبیات، صفحه هنر و ادبیات،pdfمطلب
گفت و گو با یک مدرس و نقاش
روایتهایی نقاشانه از میراث ماندگار اصفهان
چرا گنبد مدرسه چهارباغ سالهاست در حصار است؟!
در دو هفته اخیر چند نمایشگاه مختلف در گالریهای شهر برگزار شدند
که سه تا از آنها به نمایش کارهای نقاشی با سبک آبرنگ اختصاص داشتند؛ سه نمایشگاه
که برای نمایش آثار سه هنرجو و یک استاد آبرنگ، نادر مهذب نیا، در کتابخانه مرکزی
شهرداری اصفهان، گالری مهرگان و کافه گالری زمان برگزار شدند. مهذب نیا که نقاشی
را با رنگ و روغن آغاز کرده، بعد به آبرنگ روی آورده، حالا چندین سال است به تدریس
این رشته در آموزشگاهش مشغول است و هنرجوهای زیادی دارد، این هفته یک مجموعه از
کارهایش را برای مخاطبانش در فضایی متفاوت ارائه کرده است. به این بهانه گفت و
گویی با او انجام دادیم.
تقریباً دو سال از
مصاحبه قبلیتان با روزنامه اصفهان زیبا گذشته. آن زمان نمایشگاهی با 40 اثر در خانه نقش داشتید. بعد از آن هم
البته نمایشگاههای دیگری در گالریهای مختلف برگزار کردید و این هفته یک مجموعه
با 7 اثر را به نمایش گذاشتید. چه روندی را در این دو سال طی کردید؟
خیلی سطح سلیقه مردم در این سالها متفاوت شده. قبلاً مردم کارهای
رئالتر میخواستند اما حالا با نیازی که در اجتماع و نسل جوان میبینم این فضا
بیشتر ایجاد شده که شما بیپرواتر رنگها را به کار ببرید. مثلاً ابیانه همیشه از
نظر ما قرمز تعریف شده اما میشود با یک سری رنگهای مکمل از جمله بنفش و آبی حال
و هوای فضا را به مخاطب نشان بدهیم و با رنگهای گرم نگاه مخاطب را به سمت و سویی
که میخواهیم، سوق دهیم.
کارهایی که این هفته در کافه گالری زمان ارائه شده، هم
این خصوصیت را دارند. همه یک تم رنگی دارند و وقتی در آن فضا قرار گرفتهاند، با
آن نور کم و فضایی که تقریباً با رنگ چوب پر شده، هماهنگی خوبی دارند. از این
چیدمان خیلی خوشم آمد و دیدم چه قدر کارها میتوانند زیباتر دیده شوند. برای همین اثر
هفتمی هم که بعدا اضافه کردیم، با همین سبک رنگ تیره و خاص بود. ابعاد کارها هم
بزرگ است. تاشهایی که توی آنها خورده، قدرتمندانهتر و با قلمهای درشتتر است.
یعنی زمانی که برای خلق اثر صرف شده، کوتاهتر بوده ولی خیلی هم سختتر بوده چون
باید قلم و غلظتهای رنگ را روی سطح کارتان را خیلی مدیریت کنید تا بتوانید چنین
کارهایی در قطع بزرگ انجام بدهید. دیگر این که برای این آثار تخفیف 30 درصدی قایل
شدیم چون من معتقدم باید به سمتی برویم که اثر هنری دیگر کالای لوکس به نظر نیاد و
به کالای مصرفی تبدیل شود.
یادم هست که سبک آبرنگ
رها را انتخاب کرده بودید. این کارها هم انگار به همین سبک هستند و البته در عین
حال که تاشهای سریع قلم را میبینیم، جزئیات زیادی هم در کارها هست که نگاه دقیقتر
را میطلبند.
درست است و حتی رهاتر از قبل هستند. وقتی به اینها نگاه میکنیم و
مرور میکنیم یک سری آبجکتهایی هستند که خیلی میتوانند به کار سادگی و روانی
بدهند. مثل بازتاب یک قایق در آب. فرمها همان رها بودن را دارند و تازگی رهاتر هم
شدهاند. خب نیاز بود که یک مدت بگذرد و مخاطب به این میزان درک برسد. میگویم یک
هنرمند نباید زیاد فاصلهای بین خودش و اجتماع بیاندازد. هر چه قدر اجتماع رشد کند
من هم به همان سمت خواهم رفت.
اگر هم به سمت مدرنیته برود، همین آثار هم میتوانند
شکلها و ساختارهای شکستهتر و مدرنتری پیدا کنند. این آبرنگ رهایی که الان کار
میکنم را برای مقطع کنونی بسیار مناسب است و راضی هستم. چه بسا دو سال پیش هم میگفتم
آن نوع کار برای آن مقطع مناسب بود. دو سال دیگر هم ممکن است همین چهارچوبهایی که
الان دارم، شکسته شوند و تمها و رنگها تغییر کنند.
قبلا برای یک آدم، یک نماد
آدم یا فضایی که می خواستیم بگوییم خیس، غمگین یا شاد است، قطعا مقداری از آن
حالات را استفاده میکردیم و به بخشی از صورت هم اشاره میکردیم ولی الان این
کارها خالی از این هاست و فارغ از این که به صورتها و حالات بپردازیم با فرم المانی
و پرسوناژی که در فضا قرار میگیرد میتوانیم فضا را بهتر القا کنیم.
جالبتر این که وقتی رنگ را با غلظت مناسب بر میدارید،
به محضی که قلمو روی صفحه کاغذتان قرار میگیرد با یک مقدار فشار کم و زیاد قلمو و
یک گریز مناسب آن شخصیت درمیآید. من همیشه میگویم کم گوی و گزیده گوی چون در.
دقیقا این مسئله در هنر هم هست. اگر مطلبی را بتوانم کوتاه به مخاطب بگویم، حتماً
این کار را میکنم. دلیلی به زیاده گویی نیست و این مسئله در آثار به نمایش درآمده
در زمان هم به راحتی قابل تشخیص است.
دوست دارم خودتان
درباره خصوصیات ویژه کارتان بگویید.
من به دلیل این که تدریس میکنم و هنرجوها هم باید موضوعات مختلفی
را تجربه کنند، آثار متنوعی دارم. حتی دیشب با یک قابساز بحث بر سر این موضوع بود
که چه قدر نظر استاد برای هنرجوها مهم است.
او میگفت وقتی شما یک نمونه قاب را
انتخاب میکنید، هنرجوها هم همه از آن سفارش میدهند آن قدر که پلیمر آن قاب تمام
میشود. شما متنوع انتخاب کنید که ما مشکل نداشته باشیم! بنابراین من چون الگوی
هنرجویانم هستم، نیاز است که موضوعات مختلفی را در پرونده کاریام داشته باشم.
اشاره های مختلفی به موضوعات مختلف میکنم اما البته حرکت کلی یکسان است.
میتوانم
بگویم ویژگی این سبک کارها قلم آزاد است و تکنیک و حالت تاش قلمی که در کارها دیده
میشود. موضوعات هم مردمی هستند. در کنار اینها البته انتقادات ظریفی هم مطرح میکنم.
مثلاً در بحث صنایع دستی اصفهان یا ابنیه تاریخی. مثلاً برای من این سوال هست که
چرا گنبد مدرسه چهارباغ باید سالها زیر داربست باشد؟!
مثلاً در نمایشگاه اخیر
وقتی رئیس شورای شهر آمده بودند، برایشان جالب بود و پرسیدند چرا به این مسئله
پرداختید؟ گفتم: میخواستم شما ببینید و پاسخ بدهید که چه کسی مسئول است. بعد می
بینم این حرکت در هنرجوهایم هم دارد دنبال میشود. از رودخانه خشک و سی و سه پل عکس
گرفتهاند و دارند نقاشی میکنند. میتوانم برایشان یک نقطه شروع ایجاد کنم. یعنی
بیان نکات اجتماعی در عین حال که تکنیک را هم ارائه میدهند.
اتفاقاً به مورد جالبی اشاره کردید. چون میخواستم بگویم ابنیه
تاریخی همیشه جایگاه ویژهای در کارهای شما داشتهاند و شما روایتهای نقاشانه مختلفی
که البته حاوی اعتراضاتی هم بودند از گوشههای شهر ارائه دادهاید. نگاه شما به
میراث فرهنگی اصفهان چگونه است؟
ببینید،
خیلی چیزها جابهجا شدهاند و خود ما این تغییر و تحولات را در چند سال اخیر دیدهایم.
من بارها مثلاً مدرسه چهارباغ یا بازار اصفهان را به دلیل اتاقهای خاص و نوری که
دارد، در کارهایم آوردهام. چند وقت پیش داشتم از کنار مدرسه چهارباغ رد می شدم.
میدانید که این گنبد را بارها تعمیر کردهاند اما هر بار مشکلی پیش آمده. یک بار «الله»اش
مشکل داشته، یک بار قطر گنبد اشتباه شده، رنگ کاشیها همخوانی نداشته و ... مدتی پیش، داشتم از کنار مدرسه چهارباغ رد میشدم،
دیدم کارگری دارد قالبگیری میکند و ناگهان سطل دوغاب و گچش برگشت روی نیمهای از
گنبد که سالم بود. و من خیلی ناراحت شدم. آنجا یک عکس گرفتم و نقاشی کشیدم. جالب
این است که من در میان تابلوهایم 5 تابلوی مدرسه چهارباغ دارم که از زاویههای مختلف هستند. ولی اثری که این
بار خلق کردم، متفاوت است. در عین حال که ماشینها دارند تردد میکنند و فضا را میبینید،
در بکگراند، کمرنگتر گنبد دیده میشود با داربستهایی که مثل قفس عمل کردهاند.
نیمی از هویتش را ما از آن گرفتیم و نیم دیگر را قضا و اتفاق! در مورد بازار هم
همین طور. بازار المانهای قشنگی دارد.
پارچههای قلمکار، قلمزنی، ... الان وقتی
نگاه میکتید، مثلاً یک آهوی بزرگ که تولید چین است و کاری به هویت ما هم ندارد
وسط بازار گذاشتهاند و لباسهایی که جالب نیستند. ما عادت کردهایم به دیدن این
بناها، حتی جوری تنظیم می کنیم که هفتهای یکی دو بار از داخل نقش جهان یا از کنار
رودخانه رد شویم. چون بخواهیم یا نخواهیم به اینها وابستهایم.
وقتی یک ایراد
کوچک، حفاری یا جابه جایی یک سنگ را میبینیم، قلبمان میتپد که آیا این درست
سرجای خودش قرار میگیرد؟! آیا هویت قبلیاش را پیدا میکند؟ همه ما روی این مسئله
تعصب داریم. من هم سعی کردهام این عرق و تعصب را در کارها نشان بدهم. که اگر گوش
شنوایی باشد، این مسئله به همه یادآوری شود که اینها میراث ماندگاری هستند که
برنخواهند گشت.